یه روز سوار تاکسی شدم کنار دستم یه زنه نشسته بود یه گودزیلا تو بغلش بود! این بچه عرعر میکرد و داد میزد ساندیس میخوام! راننده اومد آرومش کنه گفت پسرم الان پیاده میشید مامانت برات میخره! بچه هم نه گذاشت نه برداشت به راننده گفت :تو دیگه گُ... ه نخور!!!!
9 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/11/28 - 21:41
دیدگاه
bamdad

{-16-}

1392/11/28 - 21:45